وروم (1964) بر مبناي «تئوري تقويت استدلال كرد كه تجربة پيشين مربوط به پاداش، به خودي خود تنها عاملي نيست كه به انگيزه شكل بدهد، بلكه نوع تصور فرد دربارة يك رابطة علّي بين رفتار و پاداش، عامل تعيينكنندة انگيزه است، يعني هر قدر فرد بپندارد كه كار يا تلاش شخصي او در تغيير بازده نقش كمتري دارد، عامل مربوط به تعيين پاداش بر مبناي بازده نميتواند موجب ايجاد انگيزه شود و تنها زماني موجب ايجاد انگيزه خواهد شد كه ارزش مورد انتظار از كار يا پاداش، از ديدگاه شخصي معقول باشد.